معضلات اجتماعی و راه حلهای فردی
تلاش برای پیدا کردن راه حلی که زندگی را کمی قابل تحملتر کند، بعضا انسان را به فکر راه حلهای فردی برای معضلات اجتماعی میاندازد.* اما متأسفانه راه حلهای فردی راه حلهای مطلوب برای خلاصی از موقعیتهای دشواری که جامعه و سیستم طبقاتی به وجود آورده اند نیستند. در این مطلب می خواهم به یکی دو نمونه بپردازم و امیدوارم که این بحث به بحثهای دیگری هم دامن بزند.
رابطه تلاش برای کسب کار و راسیسم
راسیسم و نژاد پرستی یکی از محصولات جانبی فشارهای روزمره زندگی در جامعه سرمایهداری است. چندی پیش در یکی از "کامنتهای کارگری" نوشتم که "شرکت والت دیسنی اخیرا ٢٥٠ تن از تکنسینهایش را بیکار و بجای آن کارگران (تکنسین) مهاجر هندی به مراتب ارزانتر استخدام کرد و حاضر شد فقط به آن عده از تکنسینهای بیکار شده حق سنوات بدهد که حاضر شدند تکنسینهای تازه استخدام شده را آموزش بدهند. این خبر در همه رسانههای مهم آمریکا، با تأکید بر "استخدام کارگران مهاجر بجای کارگران آمریکائی"، وسیعا منعکس شد." راسیسم از کجای این اقدام بیرون میزند و چرا؟ به این برمیگردم.
اگر توجه کرده باشید هیچوقت به اندازه یکی دو سال گذشته تبلیغات برای مٶسسات و مدارس کارآموزی بازار گرمی نداشته است. این محصول بیکاری وسیع و کار با شرایط قراردادی و بقول انگلیسی precarious است. بیکاری و موقعیت متزلزل و قراردادی کارها پدیدههای اجتماعی هستند. مٶسسات کارآموزی راه حلهای فردی برای خروج از موقعیت فرد است. جامعهای که مثلا ٢٠ درصد جمعیتش بیکار است، چگونه میشود با تحصیلات و مهارت و غیره برای این ٢٠ درصد کار ایجاد کند. از هر سر و با هر عینکی نگاه کنیم آن جامعه مشخص فقط برای ٨٠ درصد افراد آماده به کار شغل دارد. بقیه ٢٠ درصد بیکار میمانند. نتیجه گیری منطقی این است که آدمها باید مسابقه بگذارند و در آخر این مسابقه، ٢٠ درصد بازنده هستند. مشاورین کاریابی به این ٢٠ درصد آدرس میدهند که بروید تحصیلات کسب کنید؛ بروید مهارت کسب کنید، بروید شرایط استخدام را ال و بل کنید و غیره. با کسب مهارت و تحصیلات لازم و با قبول شرایط بدتر کار، بالاخره تعدادی از این افراد استخدام خواهند شد، اما از طرف دیگر تعدادی بهر دلیلی بیکار خواهند شد و این تعداد ٢٠ درصد همچنان ٢٠ درصد میماند. کسانی که با کسب مهارت و تحصیلات لازم باز هم شانس پیدا کردن کار را نیافتند، و از آنجا که تا قبل از مشاوره با مشاورین کاریابی فکر میکردند مشکل از خودشان است که مهارت و تحصیلات لازم را ندارند، اکنون که میدانند مشکل از آنها نیست، به دنبال مقصر جای دیگری میگردند. اینبار تقصیر را گردن مهاجران و زنان و دیگر گروههای اجتماعی که تاریخا مورد تبعیض قرار میگرفتند میروند و فکر میکنند وجود این گروهها در بازار کار است که بازار کار را برای آنها کساد کرده است.
قدرت گیری احزاب و گروههای نژادپرست در چند سال اخیر در اروپا حاصل معضلات اجتماعی عدیدهای است که فقر و بیکاری و موقعیت متزلزل اجتماعی بانی اصلی آنهاست. هر چقدر ریاضت اقتصادی در یونان تشدید میشود، بازار احزابی مثل "طلوع طلائی" گرمتر میشود. هر چقدر فقر در فرانسه تشدید میشود، آرأ احزابی مثل "جبهه ملی" بیشتر میشود. هر چقدر از سطح رفاهیات و خدمات اجتماعی در کشورهائی مثل هلند و فنلاند و سوئد کاسته میشود، آرأ احزاب ضدخارجی و احساسات نژادپرستانه بیشتر میشود. هر چقدر بیکاری و فقر و نداری در آمریکا تشدید میشود، بازار ضد مهاجرین مکزیکی کسانی مثل دانلد ترامپ گرمتر میشود.
مهاجرت برای قصد پیدا کردن کار، نمونه ای دیگر
بالاتر به نمونه استخدام "کارگران خارجی" بعد از اخراج کارگران بومی در شرکت والت دیسنی اشاره کردم. نمونه دیگر، حمله کارگران مهاجر بلغارستانی به کارگران اعتصابی پست آلمان است که هفته گذشته در کامنت "تراژدی در آورد یک لقمه نان" به آن اشاره کردم. تعدادی از تکنسینهای هندی برای پیدا کردن شغل از زندگی و کس و کار خود جدا شده و با قبول هزار و یک ریسک و خطر راهی ایالات متحده آمریکا شدهاند. پدیده مهاجرت برای پیدا کردن کاری بهتر و یا حتی کار صرف، این دیگر خود به یک پدیده عادی تبدیل شده است. برای پیدا کردن شغلی سالانه میلیونها کارگر و تکنسین از هند، ایران، چین، سنگاپور، پاکستان، مصر، بنگلادش، کره، روسیه، یونان و غیره و غیره راهی کشورهای دیگری می شوند. کارگر آمریکائی بیکار شده در والت دیسنی، بیکار شدن خود را در وجود کارگر مهاجر هندی میفهمد. کارگر مهاجر بلغارستانی، پیکت کارگر اعتصابی آلمانی را سد در آوردن لقمه نانی برای شب کودک خود میداند. کارگران مهاجر از چین و هند و غیره هم تنها راه برای در آوردن لقمه نانی در مهاجرت و آزمودن شانس خود برای مسابقه در کاریابی میفهمد. اما استخدام کارگر ارزان یک سیاست و یک معضل اجتماعی است که راه حل اجتماعی میخواهد.
پناهندگی، یک نمونه دیگر
همیشه دوست دارم که در بحث حول معضلات اجتماعی که راه حل فردی ندارند مثال پناهندگی را بزنم. پناهندهها، بخصوص پناهندههایی که در کشورهای همجوار ایران دوره انتظار را میکشند و ما بهتر وضعیتشان را میدانیم، به درست میخواهند هر چه زودتر از آن موقعیتی که در آن هستند خلاصی بیابند و راهی کشورهای اروپائی و یا آمریکای شمالی شوند. اینکه سازمان ملل با جان این پناهنده ها بازی میکند و پروندهشان را برای سالها مورد بررسی قرار نمیدهد، اگر یک راه حل عمومی و جمعی برای خلاصی از این وضعیت جلو گذاشته نشود، پناهندهها با قبول هزار و یک ریسک و با پرداخت هزینه هنگفتی به قاچاقچیان میخواهند خودشان را قاچاقی به کشور امنتری برسانند. گفتم که پناهندگی یک معضل جمعی و اجتماعی است و راه حل فردی جز برای تعداد معدودی که امکان پرداخت آن هزینههای هنگفت به قاچاقچیان انسان دارند، راه حل معضل پناهندگی و پناهنده معمولی نیست.
معضلات اجتماعی راه حلهای اجتماعی می طلبند
فقر یک معضل اجتماعی است. برای ریشه کن کردن فقر، نمیتوان به راه حلهای فردی مثل دو - سه شیفته کار کردن، دست به بزه کاریهای اجتماعی زدن و کمک کردن برای اخراج پناهندهها آن را ریشه کن کرد. برای ریشه کن کردن فقر باید به نهادها و احزابی پیوست که پلاتفرمشان افزایش دستمزدها، افزایش خدمات اجتماعی و غیره است. بیکاری هم یک معضل اجتماعی است. حاصل برنامههای ریاضت کشی اقتصادی است. حاصل فشار برای استخراج سود و ارزش اضافه بیشتر است. بیکاری حاصل مهاجرتها نیست. خود مهاجرتها، چه مهاجرت سرمایهها به کشورهای دیگر و چه مهاجرت مهاجرین به کشورهای دیگر برای پیدا کردن کار، حاصل کارکرد سیستم اقتصادی - سیاسیای است که جان و رفاه انسان برایش ارزشی ندارد. برای ریشه کن کردن بیکاری هم باید به سیاستی پیوست که کار و رفاه انسان را بر سود سرمایه مقدم میداند و برایش پلاتفرم دارد. در مورد مهاجرت میلیونی کارگران و متخصصین از کشورهای پیرامونی به دنبال کار، باز هم قضیه اجتماعی است و در همان کشور اصلی باید با بیکاری در افتاد.
در مورد حمله کارگران مهاجر بلغارستانی به کارگران اعتصابی پست آلمان یک نکته را باید تأکید کرد. ابتدا این را بگویم که اعتصاب و اعتراض کارگری هم پدیدههای اجتماعی هستند. اما وقتی که نهادهای سازمان دهنده اعتصابی، مثل اتحادیههای کارگری در مورد مشخص پست آلمان، دست به اعتصاب میزنند، در شرایط فقر و بیکاری همیشه این امکان وجود دارد که بخش دیگری از کارگران به صف اعتصاب شکنان برای در آورد لقمه نانی بپیوندند. اگر راه حل اعتصاب شکنی راه حل فردی است و در نتیجه مشکل معضل اجتماعی را حل نمیکند در عین حال نهادی که اعتصاب را سازمان داده، مثل اتحادیه "وردی"، هم باید یک افق اجتماعی جلو جامعه بگذارد و به اعتصاب بعنوان یک راه حل اجتماعی نگاه کند. اگر اعتصاب قرار است فقط مشکل اعضای اتحادیه را نمایندگی کند، ایزوله میماند و گرهی از مشکلات جامعه را باز نخواهد کرد.
معضلات پناهندگی هم راه حل اجتماعی میطلبد. واقعیت این است که فشار بر پناهندگان و آزار و اذیت آنها دیگر به یک رکن ثابت سیاست پناهندگی سازمان ملل و پلیس کشورهایی که پناهنده در آنجا با سازمان ملل در تماس است، تبدیل شده است. اگر این مسئله دست زدن به یک مبارزه سازمان یافته را سختتر میکند، در عین حال ضروریتر هم کرده است. پناهندهای که از دست فشار و اذیت و آزار دولت خاصی فرار کرده است، باید به یک سطح از سازمان دست بزند که مسئلهاش مورد توجه قرار بگیرد. دست دراز کردن به نهادهای مذهبی و فک و فامیل برای پیدا کردن راه حلهای شخصی و فردی گرچه میتواند معضل تعداد بسیار معدودی از پناهندگان را حل کند، اما جواب معضل بزرگتر و عمومی پناهندگی را نمیدهد. باید سازمان درست کرد و باید متحدانه از مسئولین سازمان ملل خواست که به مشکلات ما برسد. در غیر اینصورت تفرقه حاکم میشود و مشکلات پناهندگان نه تنها همچنان بی جواب میماند، بلکه فشار بر آنها تشدید نیز خواهد شد.
در این یادداشت به چند نمونه اشاره کردم که اخیرا با آنها روبرو بودهام؛ اما در واقع میشود به دهها نوع معضل اجتماعی دیگر اشاره کرد که زندگی را بر همه ما تباه کرده است. مثلا معضل فقر زنان بسیاری را به تن فروشی رانده است. تن فروشی یک راه حل فردی است برای یک معضل مهم اجتماعی. قریب به اتفاق بزه کاریهای اجتماعی راه حلهای عموما فردی به مسائل اجتماعی هستند.
یادآوری یک نکته مهم
در انتها یک نکته را هم باید روشن کرد. راه حلهای فردی جواب معضلات فردی هستند. این را باید تأکید هم کرد. فرد برای حل معضلات خودش باید دائم تلاش بکند. مثلا یک فرد فقیر و گرسنه نمیتواند منتظر بماند که معضل فقر و گرسنگی حل بشود. باید برای سیر کردن شکم خود و فرزندش همین امروز تلاش فردی هم بکند. یک دانش آموز حق دارد که برای پیدا کردن کاری با درآمدی نسبتا بهتر در جامعه سرمایه داری، به تحصیلات بهتری فکر کند. منتها برای کندن قال قضیه، برای اینکه گرسنگی، بیکاری، فقر و غیره بعنوان پدیدههای اجتماعی ریشه کن شوند، فعالین و نهادهای اجتماعی - سیاسی باید خودشان را مشغول راه حلهای اجتماعی بکنند. انسانهای زیادی، و ترجیحا همه انسانهائی که فقر و بیکار و معضلات و محصولات جانبی آن مشکل آنها هم هست نیز در تلاش این فعالین و این نهادها سهیم و شریک بشوند.
توضیح:
============
بدنبال یادداشت "زندگی کارگر افغان، انتخاب کارگر افغان" یکی از خوانندگان در بحثی سئوال میکرد که بالاخره مردم، به درست و یا غلط، به وضع خودشان نگاه میکنند و عامل بیکاری خودشان را بعضا در اشتغال کارگران افغان میبینند. بعد از یک بحث وی تقاضا کرد که همین استدلالاتم را بعنوان یک مطلب بنوسیم. با تشکر از ایشان، این مطلب عمدتا حاصل آن بحث و رفت و برگشت است.
١٩ ژوئیه ٢٠١٥
(کارگر کمونیست ۳۷۱)