در طی سی و اندی سالی که از سقوط رژیم پهلوی می گذرد ، همواره شاهد بوده ایم که دست اندرکاران این انقلاب از طیف مذهبی گرفته تا توده ایها و هواداران جبهه ی ملی و... جهت توجیه علت همراهی خود با خمینی و به بار آمدن فاجعه ی 57 ، بحث کودتای 28 مرداد 32 و سقوط دولت ملی گرای دکتر مصدق را پیش کشیده اند. حتی در طی این سالها بعضی از عناصر رژیم مانند احمدی نژاد یا ظریف نیز به منظور عوامفریبی و همراه کردن توده های مردم با خود از نام دکتر مصدق مایه می گذارند. حال پرسش اینجاست که معرفی دکتر مصدق به عنوان سمبل ملی گرایی و میهن دوستی تا چه میزان به واقعیت نزدیک است ؟
مصدق در زمان قرارداد 1919 وثوق الدوله ایران را ترک کرده و در سوئیس اقامت گزیده بود. خودش گفته است که در این سفر قصد داشته است با کسب تابعیت سوئیس در آن کشور به تجارت مشغول شود (تلاش برای گرفتن تابعیت سوئیس و مشغول شدن به تجارت، درست در زمانی که مردم کشورش درگیر سختی های بیشماری بودند ) که پیشنهاد وزارت مالیه از سوی مشیرالدوله به وی باعث بازگشت او از طریق آب های جنوب به کشور می شود ولی در راه بازگشت به گفته خودش سیاست انگلیسی ها او را به مسئولیت ایالت (استانداری) فارس منصوب می کند. همراهی مصدق با پلیس جنوب (اشغالگران انگلیسی) در سرکوب یاران رئیسعلی دلواری در این دوره از بخش های تاریک زندگی اوست.
دکتر مصدق درتقریراتش از سفر به سوئیس و قصد اخذ تابعیت آن کشور می نویسد:
"متجاوز از یک سال در سوئیس بودم ...موقعی تصمیم گرفتم برای تسویه ی کارهای خود به ایران بیایم و بعد از ایران بکلی ترک علاقه کنم..." (تقریرات مصدق در زندان ، سرهنگ جلیل بزرگمهر ، ص 51)
وی از کشور سوئیس در خواست تابعیت می کند، آنچنانکه روزنامه «کوریو، مورخ 18 ژانویه 1951» می نویسد: "دکتر مصدق از دولت سوئیس تقاضای پناهندگی و ترک تابعیت ایران را کرده است که به علت عدم پذیرش تابعیتش، مجبور به ترک سوئیس و مراجعت به ایران شده است."
این مطلب در اکثر روزنامه های کشور در 20 اردیبهشت 1331، زمانی که مصدق در اوج قدرت بود، ترجمه و به چاپ رسید.
به راستی چرا از میان شخصیتهای بزرگی(خواه مذهبی یا غیر مذهبی) که هر یک با ایثار جان وطن پرستی خویش را به اثبات رسانیده اند ، بایستی دکتر مصدق سمبل ملی گرایی باشد؟ آیا این نشان بر قامت اشخاصی چون رئیسعلی دلواری ، تیمسار خسروداد و یا رضا مظلومان زیبنده تر نیست؟!